ماجرای سخنرانی 2000نفره من در کیش،پسر کو ندارد سخن از پدر!

تقریبا 5 سال پیش ،سال 1392،روز جمعه بود تازه از خواب بیدار شدم،یهو بابام گفت پاشو آماده شو باید بری کیش! من گفتم کیش چرا؟گفتم جشنواره طرح های برتر کشوری است،من نمیتونم برم جای من برو!

خوب بابای من حدودا 48 سالش هست و فاصلi ما تا کیش حدود 2 ساعت،رفتیم تیپ اسپرت مجلسی زدیم و با کشتی راهی کیش شدیم،جشنواره 2 روزه بود و بیش از 2 هزار نفر از مدیران،شهرداران،دهیاران،شوراهای سراسر کشور در شهر زیبای کیش حضور داشتند.

من تنها نماینده استان بودم،یکی از بهترین هتل های کیش مستقر شدیم و اولین ناهارمون با اجازتون گران ترین غذای رستوران رو خوردیم(تمام هزینه ها توسط خودشون پرداخت میشد)

 

اولین روز طبق همه کنفرانس ها و جشنواره های دولتی حوصله بر سر شد و گذشت تا روز دوم،گفتند که طرح شما برگزیده شده و باید سخنرانی کنید.

فلش بک به 6 ماه قبل

بخشنامه اومده بود که بهترین طرح های دهیاری ها را به صورت پاورپوینت ارسال کنید،من هم یک پاورپوینت خوشکل و با محتوای جذاب طراحی کردم و تحت عنوان”مردمی ترین ورزشگاه ایران” ارسال کردم.حالا همون طرح جزو 5 طرح برتر کشور از بین 5000 طرح انتخاب شده و من باید یک سخنرانی 7 دقیقه ای جلوی 2000 نفر مدیر دولتی و شهردار و دهیار انجام بدهم

محمد پیام بهرام پور نجاتم داد

خوب چندین تجربه هم از قبل داشتم اما با این جمعیت نه،استرس زیادی داشت چون نه محتوای اماده داشتم؛نه هم تمرین،کمتر از 24 ساعت فرصت داشتم،اون موقع تمام مقالات محمد پیام بهرام پور را خواندم و یک بسته جامع هم داشتم که البته چون توی سی دی بود دسترسی به محتواش نداشتم،خلاصه محتوا رو اماده کردم و مهارت اسلاید سازیم رو رو کردم

تصویر سازی ذهنی کمکم کرد

بهترین کاری که شب قبلش تونستم انجام بدم،تصویر سازی بود،خودم روی توی سالن تصور می کردم و همه چیز را صفر تا صد اجرا کردم

روز همایش،اسم بابام رو صدا کردند

خوب نوبت من شده بود و قبل از اینکه بگه دعوت میکنیم از دهیار جوان روستای دهشیخ ،حمزه بهزادی من پاشدم،از بس هول بودم،وقتی پا شدم مجری معروف صدا و سیما گفت به افتخار این دهیار خیلی جوان تشویق محکم تر کنید.خوب اون موقع من تازه 22 سالم بود و اولین کتابم رو هم نوشته بودم.

با اعتماد سخنرانی کردم و ترکوندم

 7 دقیقه طوفانی در سالن همایش های بین المللی کیش داشتم و کل سالن به افتخار من ایستادند و دست زدند،یک سخنرانی جانانه و پر شور که خودم هم لذت بردم. وقتی از روی سن پایین آمدم کل ردیف جلو که مقامات بالای کشوری بودند مرا در آغوش گرفتند و بهم تبریک گفتند،بعد از صدا و سیما اومدند برای مصاحبه و کلی ارتباط جدید و…

پ.ن: نکته جالب اینکه فقط 2 نفر می دانستند من دهیار نیستم و پسر دهیار هستم.

پ.ن2: یک روز بعد از این ماجرا من 2 ساعت قبل از پرواز یک اتفاق بدی  در کیش برایم افتاد که در حد مرگ رفتم که در ماجراهای بعدی براتون تعریف می کنم. 

اشتراک گذاری:

مطالب زیر را حتما بخوانید

12 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

پاسخی بگذارید