اسنپ،میدان انقلاب،سینما؟!

سکانس اول:
دیروز رفتم میدان انقلاب و 3 ساعتی در کتابفروشی ها گشتم و حاصلش شد حدود 12 کتاب جذاب و دوست داشتنی!یکی از روزهایی بود که حسابی با کتاب عجین شده بودم..و اون کتاب هایی که همیشه دوست داشتم بخرم یهویی اومد تو تیر رس من!
سکانس دوم:

جهت رفع خستگی رفتم سینما، اتفاقی فیلم دلم می خواد رو دیدم بدون اینکه از محتواش اطلاع داشته باشم،20 دقیقه از فیلم گذشته بود وارد سینما شدم، و در کمال تعجب دیدم فیلم در مورد یک نویسنده هست که دنیای خودش رو داره و دنیای مطلوبش با بقیه فرق داره و خلاصه میخواد کتابش رو چاپ کنه و….
سکانس سوم:
اسنپ زدم به سمت فرودگاه و در کمال تعجب وقتی سوار شدم راننده منو شناخت گفت شما تو فروشگاه اینترنتی کار می کنید؟ و گفت من شماره شما رو از قبل ذخیره داشتم و ….
از پیدا کردن کتاب هایی که دوست داشتم،فیلمی که دقیقا به حال و روز من میخورد و اسنپی که شماره منو ذخیره داشت!هیچ کدوم اتفاقی نیست،نمیخوام از قانون جذب حرف بزنم اما وقتی تو به یک چیزهایی خاصی فکر می کنی در واقع مغز شما دچار فیلتر ذهنی میشه و فقط اون چیزایی رو عبور میده که شما میخواید! مثلا شما یه پراید میخری و میبینی که هر کی داره رد میشه تو خیابون پراید سواره!
شما چی رو توی فیلتر ذهنیتون قرار دادید؟موفق نشدن؟شکست خوردن؟قارقارررو بودن؟
پاسخی بگذارید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.