آیا می توان خلاقیت را آموخت؟

تست خلاقیت جورج لند

در سال ۱۹۶۸ جورج لند آزمایشی برای مطالعه روی خلاقیت ۱۶۰۰ کودک سه الی پنج ساله انجام داد. این دقیقا همان تست خلاقیتی بود که او برای ناسا طراحی کرده بود تا ناسا بتواند از آن در گزینش مهندسان و دانشمندان مبتکر استفاده کند. ارزیابی او به حدی خوب پیش رفته بود که تصمیم گرفت همین آزمایش را روی کودکان نیز انجام دهد. او این تست را از همان بچه ها در ده سالگی و در پانزده سالگی نیز گرفت. نتایج حیرت آور بودند:

نتایج تست در کودکان پنج ساله: ۹۸%

نتایج تست در ده سالگی: ۳۰%

نتایج تست در پانزده سالگی: ۱۲%

نتایج همان تست که از ۲۸۰۰۰۰ بزرگسال گرفته شد: ۲%

“نتیجه ای که ما گرفتیم این بود که انسان ها در طول زمان رفتارهای غیر خلاقانه را می آموزند.” (منبع: جورج لند و بث جرمن، ۱۹۹۳

چرا بزرگسالان به اندازه ی کودکان خلاق نیستند؟

اکثر مردم، به خاطر سیستم آموزشی موجود، خلاقیت شان را از دست می دهند. سیستم آموزشی ما در طی انقلاب صنعتی یعنی بیش از دویست سال پیش طراحی شده، که به ما آموزش می دهد که کارمندان و کارگران خوبی باشیم و از مقررات و دستور العمل ها پیروی کنیم.

آیا می توان خلاقیت را آموخت؟

بله، مهارت های خلاق بودن را می توان یاد گرفت. البته نه با نشستن و گوش دادن به یک سخنرانی بلکه با یادگیری و انجام فرآیند تفکر خلاقانه؛ در اینجا چکیده ای از تحقیقی بر روی تاثیرِ یادگیری خلاقیت را می‌خوانید:

در طی نیم قرن اخیر، تعداد زیادی برنامه های آموزشی با هدف ارتقای خلاقیت اجرا شده است. در این تحقیق روی تعدادی از این برنامه ها مطالعه شده است. بر اساس مطالعه روی ۷۰ برنامه آموزشی، نتیجه این بود که یک برنامه ی آموزشی ِافزایش خلاقیت که خوب طراحی شده باشد موجب بهبود عملکرد می شود.

خلاقیت هم مهارتی است که می تواند ارتقاء یابد و هم فرآیندی است که می تواند مدیریت شود.(یعنی ویژگی‌ست که در تمامی انسان ها وجود دارد.)

پایه و اساس خلاقیت، معلومات، نظم و تسلط بر طرز تفکرمان است. ما با آزمودن، تجربه کردن، پرسش، تصویرسازی و ترکیب کردن اطلاعات، یاد می گیریم که خلاق باشیم.

آموختن خلاقیت در IBM

براساس مقاله ای منتشر شده در فوربس با نامِ “یک رهبرِ فوق العاده، خلاق است. چگونه می توان خلاقیت را آموخت؟”

در سال ۱۹۵۶ لویس ر. موبلی متوجه شد که موفقیت شرکت IBM  در این است که به هیئت رییسه به جای آموختن نحوه ی خواندن گزارش های اقتصادی، نحوه ی تفکر به سبک خلاقانه را می آموزند. در نتیجه، مدرسه ی اجرایی IBM با این شش بینش ساخته شد.

  • متد و اصول سنتیِ آموزش مانند نحوه ی خواندن، سخنرانی کردن، امتحان گرفتن و حفظ کردن بی‌فایده است.

در واقع روش های کارآمد تر نیز وجود دارد. بیشتر سیستم های آموزشی روی پاسخ گرفتن به روش خطی و قدم به قدم تمرکز می کنند. موبلی متوجه شد که پرسیدن سوالهای متفاوت و ریشه ای به صورت غیر خطی راهی برای خلاقیت است.

  • خلاقیت یک فرایند آموختنی نیست و در واقع ما غیرخلاق بودن را می آموزیم.

(مانند تحقیق جورج لند که در بالا گفته شد) هدف مدرسه اجرایی IBM اضافه کردن فرضیات جدید نبود بلکه هدف حل کردن فرضیات موجود بود. به عنوان یک تجربه ی تکان دهنده و دشوار، هیئت مدیره به روش‌های مختلف از حاشیه ی امن خودشان بیرون کشیده شدند و موبلی این ریسک را پذیرفت تا این جمله را از زبان آنها بشنود: “واو، تا حالا به این موضوع از این جنبه نگاه نکرده بودم!” و این جمله دقیقا لحظه ی آغاز و تولد یک خلاقیت بود.

  • ما یاد نمی گیریم که خلاق باشیم، ما باید افراد خلاقی شویم.

یک افسر نیروی دریایی با خواندن کتاب راهنما، ملوان و دریانورد نمی شود. او باید در اردوگاه نظامی تعلیم ببیند و سختی های آن را به جان بخرد. مانند یک کرم، که به پروانه تبدیل می شود، او هم، این گونه به یک دریانورد تبدیل می شود. مدرسه ی موبلی هم مانند یک اردوگاه نظامی دوازده هفته ای بود. کلاس ها، سخنرانی‌ها و کتاب ها جایشان را به چیستان و معما، شبیه سازی و بازی ها داده بودند. مانند روانشناسان، موبلی و کارمندانش همیشه در حال طراحی آزمایش های جدید بودند که در آنها به دست آوردن جواب، ساده و واضح نبود.

  • سریع ترین راه برای خلاقیت، معاشرت با افراد خلاق است.

مدرسه ی IBM یک محیط غیر سیستمی و بدون ساختار بود که اکثر تعاملات در آنجا به صورت غیر رسمی بود.

  • خلاقیت و خودشناسی خیلی به هم مرتبط اند.

امکان ندارد که بتوانیم با یک مانع یا یک خطا مواجه شویم، اگر اصلا از وجود آن خبر نداشته باشیم و مدرسه‌ی موبلی مثل یک آینه ی بزرگ برای دیدن خطاها و عیب ها بود.

  • آخرین و مهم ترین نکته، موبلی به دانش آموزانش اجازه می داد که اشتباه کنند.

هر ایده ی خوب و فوق العاده ای از کنار گذاشتن صدها ایده ی بد به وجود آمده است. بزرگترین دلیلی که ما از قدرت خلاقیتمان استفاده نمی‌کنیم ترس از اشتباه کردن است. برای موبلی هیچ ایده ای بد یا اشتباه نبود و آن ایده ها فقط آجری برای ساختن ایده های بهتر بود.

آموختنِ خلاقیت، درست مانند یاد گرفتن یک ورزش است و به تمرین و تکرار برای قوی‌تر شدن و یک محیط حمایتگر برای شکوفا شدن نیاز دارد.

تحقیقات نسلی روی خلاقیت

تحقیقات نسلی نشان می دهد که همه ی افراد مهارت‌های خلاقیت را دارند. هرچقدر که بیشتر تمرین کنند و آن را به شیوه های مختلف پرورش دهند، نتیجه ی خروجی خلاقانه‌تر و بهتر خواهد بود. تحقیقات نشان داده که در خلاقیت، کیفیت و کمیت برابر است. هرچقدر لیست ایده ها بیشتر باشد، کیفیت راهکار نهایی بالاتر خواهد بود و معمولا باکیفیت ترین ایده ها در انتهای لیست قرار دارند.

 

اشتراک گذاری:

مطالب زیر را حتما بخوانید

پاسخی بگذارید