چرا ما می ترسیم؟

خروز خان: اگر از دایره راحتی خارج شویم،به دایره کشیدگی یا اصطلاحا دایره رشد و یادگیری می رسیم که سطح استرس نسبتا بالاست .
سعید: اینجا منطقهای بسیار وسیع از ناشناختهها و یادگیری محض است. در اینجا شناخت ما از پیرامونمان کم است و فقط بخشی از اصل مطلب را میدانیم. البته همان بخش کوچک آشنایی باعث قدم گذاشتن به این منطقه میشود.
ازآنجاییکه شناخت ناشناختهها کار پرمخاطرهای است و میتواند در بعضی مواقع ناخوشایند نیز باشد، و افراد از تجربۀ کردن آن می ترسند. هرچه باشد دایرۀ راحتی است و انتظاری غیر از راحتی نمیتوان از آن داشت.
- ما چرا ناراحت می شویم؟
خانم خلاق: آقا طبیعی هست ما تو شرایط مختلف احساس ناراحتی می کنیم و دلایل زیادی هم دارد.
سعید: میتونید چند تا مورد بگید که افراد چرا در شرایط مختلف احساس ناراحتی میکنند؟
آقای خلاق:به نظر من اگر شرایط مطابق انتظار ما نباشد یا پیش نرود.
خانم خلاق: اگر تجربه ای مشابه از شرایط نداشته باشیم هم احساس ناراحتی میکنیم.
جناب خان: مثلا من وقتی به آینده خودم و احلام نگاه می کنم هی نگران آینده هستم و هماهنگ شدن با شرایط آینده برام سخته.
خروز خان: از دیدگاه من اگر ناشناخته های ما در شرایطی از شناخته های ما بیشتر باشد حس ناراحتی به ما دست می دهد.
- استرس بالای همایون شجریان
سعید: آفرین دوستان همه پاسخ های بالا درست هست و در واقع اگر شرایط مطلوب تغییر کند و پایدار نباشد نیز موجب ناراحتی ما می شود. مثلا همایون شجریان که یک خواننده بسیار خوش صدا و محبوب هست وقتی روی سن به او می گویند چند دقیقه ای سخنرانی کند صورتش سرخ می شود و صدایش لرزش پیدا می کند.همایون در یک وضعیت جدید قرار گرفته بود و استرس وجود او را فرا گرفته بود.می توانید از طریق لینک زیر فیلم سخنرانی همایون شجریان را ببینید.
یک داستان را برای شما تعریف می کنم تا دیگر دنبال ترس از قضاوت و مورد پسند بودن و شایستگی و تایید مردم نباشید.
روزی ملانصرالدین پسرش را برداشت تا برای خرید به شهر بروند. ملا سوار خرش شد و پسر در کنار آنها به راه افتاد. وقتی به روستای اول رسیدند مردمی که نشسته بودند به همدیگر گفتند: ببینید آن مرد خجالت نمی کشد خودش سوار خر شده پسر کوچکش پیاده می رود. ملا خجالت زده شده از خر پیاده شد و پسرش را سوار خر کرد و به راه افتادند.
پس از مدتی به روستای دوم رسیدند. مردم با دیدن آنها گفتند: پیرمردی با این سن و سال پیاده و یک بچه فسقلی سوار خر است. پس احترام بزرگتر چه؟ بچه خجالت نمی کشد. ملا وقتی حرف آنها را شنید فکری کرد و دید راست می گویند .برای حل مشکل تصمیم گرفت خودش هم سوار خر شود تا حرف مردم هر دو روستا را تایید کند
باز به راه افتادند و به روستای سوم رسیدند. مردم با دیدن آنها گفتند: وای بیچاره خر!! دو نفر سوار یک خر نحیف شده اند. چه آدمهای پستی. ملا خجالت کشید و از خر پیاده و شد و پسرش را نیز پیاده کرد و به راه افتادند.
به روستای چهارم که رسیدند همه به خنده افتادند!!! روستاییان گفتند آن دو احمق را ببین! خر دارند ولی هر دو پیاده اند. یکی گفت: خدایا به احمق ها عقل عطا بفرما!! و مردم نیز گفتند: آمین!!!
جناب خان: پس ایطو که مشخص شد چه ما سوار خر بشیم چه خر سوار ما بشه باز هم مردم خرشون رو سوار ما میکنن!پس ما کارمون رو بدون توجه به قضاوت مردم انجام بدهیم.
پاسخی بگذارید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.